حرفای مامان با نی نی
سلام جیگر مامان .مامانی می خوام یه چیزی اول بگم دیشب کلی نوشتم تا میخواستم ارسال
کنم اینترنت قطع شد انقده حرص خوردممممممممم میخوام خلاصه اونارم بنویسم
دیشب باز نگران بودم چون بابی تو راه برگشت بود ولی خدا رو شکر الان که برات می تایپم
رسیده و سر کارشه بعد ظهریم میاد خونمون.دلم واسش یه ذره شده
راستی واسش کادو گرفته بودم
اونم یه کارای کرده فک کنم امروز یه جشن کوچولو
در پیش داریم البته اگه خدا بخواد
و بعدشم و بالاخره..................................
دیروز با مامانی رفتیم استخر خیلی حال داد جات خالی بود جیگر مامان
بعدازظهریم دایی جونت اومد ما (من و مامانی )برد بازار براش خرید کنیم
کلا دیروز خیلی سرم شلوغ بود ولی با این همه دلم مونده بود پیش شوفر جونی
راستی دیروز یه ذره حالم گرفته شد.یه آن فکر کردم اگه خدا نخواد بیای پیشم اون موقع من
چکار باید بکنم وقتی فکرشم می کنم گریه ام میگیره
وای چه حس بدی این حس.خدا نکنه .وای از دست این خاله جونی نی نی وبلاگ
استرسشو به منم منتقل کرد
ایشالله که این طوری نمی شه .خدایا همه رو به آرزو هاشون برسون
الهییییییییی امییییییییییییییییین