اومدم
سلام عچق مامان خوبی ؟مامان فدات شه
همون طوریکه گفته بودم عسلم شنبه میام و می تعریفم که چی شده تو این دو روز که نبودم
پنچ شنبه که همسری اومد نهار و با هم خوردیم . و در ادامهههههههههه
اااا ادامه مطلبو بخونید عزیزان
اون روز قرار بود با همسایه پایینیمون که خیلی
صمیمی هستیم شام درس کنیم بریم ائل گولی منو مهسا رفتیم سالاد ماکارونی درستیدیم
بعدشم کلی وسایل دیگه واسه خوردن ورداشتیم.... نه این که لاغریییییییم.....
تقریبا 8 راه افتادیم رفتیم کلی خوردیم و خندیدیم و من و مهسام مثلا پیاده روی کردیم
خیلی خوش گذشت همچین از ته دل می خندیدیم انگار اصلا غمی تو عالم نیسسس......
واسه همتونم دعا کردم تو اون لحظه ها دوستای گلم
نصف شب ساعت 2 خونه بودیممممممممم منم که خوابیدییییییییم تووووووپپپپپ
تا اینکه11:30همسری بیدارم کرددددددد اهههههه آخه چرا بیدار می کنیی..
بعدشم که صبحانه خوردیم و نهار رفتیم خونه مامان شوفری بعد ظهرمممممممم
با مامان شوفری و همسری یه دوری زدیم تا ساعت 9 شب بعدشم اومدیم خونه
من شام درس کردم .داشتیمممممممم می خوردییییییم که مامان اینا زندگیدن
میخواستن بیان پیشمون. اونام اومدن باباییم یه هندونه واسه دخمل شکموش گرفته
بودددددددددددد آخ جونممممممممم هندونه رم خوردیم بعدم مامان اینا رفتن
ما به خاطر اینکه همسری فرداش زود باید بیدار می شد زودی رفتیم خوابیدییییییییییم
البته یه ذره هم که بحث داشتیماااا هم کلی گریییههههههه دیگه نمی خوام یادم بیافته
اهههههههههههههههههههههههههههه دلم داشت می ترکید نا گفته نماند
که بعدشم آشتی کردیمااااااااااا جیگرم غصه نخوریاااااااااا میشه تو زندگی بین زن و شوفرا
پیش میاد.دلم واست تنگیده عسلکم دوست دارممممممم بوس بوس
فعلاااااااا